خانومانه
نه ماه و 10 روزگی: مدتی است شانه زرافه ایت را که همیشه و در همه حال عاشقش هستی چه مبتکرانه روی موهای زیبایت می کشی و با لبخندی مرا نظاره می کنی و گویی می گویی "مامی ببین منم یاد گرفتم دارم موهامو شونه می کنم." و من جوری نگاهت می کنم و می گویم داری خانوم میشوی دلبرکم. فعلا به عروسکهایت علاقه ای نشان نمی دهی و تمام همدمت همین شانه است. وقتی پتو یا تشک می بینی چه ماهرانه سرت را برویش می گذاری و وانمود می کنی که خوابیدی. من عاشق همین کارهای کوچک و شیرنت هستم. با تو دوباره کودک شده ام. باتو دوباره اتل متل می خوانم. گربه میشوم. مورچه می شوم. باتو اشعاری را به یاد میاورم که فقط نیمی از آن را بلدم و مجبور می شوم تا به دنبال بقیه شعر ...
نویسنده :
گلی جون
22:44